چتر و چراغ

ساخت وبلاگ
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در هفتمین گفت‌وگو از پرونده «خلأ ژانر در ادبیات داستانی ایران» سراغ غلامرضا منجزی، نویسنده و منتقد ادبی رفتیم تا از او درباره ژانر ادبی، تعاریف ارائه شده برای آن، زیرگونه‌های و کارکردهای ژانری، الزامات بهره‌مندی از آن و دلایل کم‌اقبالی برخی از ژانرهای ادبی در داستان ایران بپرسیم.منجزی در ابتدابه عنوان گفت‌وگو اشاره و عنوان کرد: قبل از هرچیز باید به نکته ظریفی که در عنوان این گفت‌وگو آمده است اشاره کنم؛ در حقیقت «خلأ ژانر» ترکیبی اشتباه است. درست مثل این است که بگوییم «بی‌فرهنگ» یا «بی‌تربیت» که اصولاً هیچ انسانی را در هیچ سطحی نمی‌شود بی‌فرهنگ یا بی‌تربیت دانست. بلکه نهایتاً باید گفت «کم فرهنگ» و «بد تربیت» به همین دلیل مسئله را این طور مطرح می‌کنم که؛ هیچ داستانی ذاتاً بدون ژانر نیست یا هر داستانی ذاتاً در یک ژانر پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد. بنابراین پیشنهاد من این است که به جای عبارت «خلأ ژانر» از کم بودن تنوع ژانر در ادبیات داستانی استفاده شود.وی در تعریف ژانر گفت: پیرنگ هر داستان می‌تواند متضمن حوادث یا روابطی خاص میان شخصیت‌ها و یا بیان اندیشه یا ذهنیتی باشد که در مجموع یا به طور کلی، محتوایی منحصر به فرد و ویژه را تولید و به مخاطب خود می‌رساند. این محتواها در حقیقت متأثر از ذات انسان‌ها و جوهر زندگی‌اند که از طریق خالق آنها، یعنی نویسنده، روایت می‌شود. وجود شخصیت در داستان، و آن چیزی که در ذهن او می‌گذرد، و هم، نوع روابط میان اشخاص و یا هر کنشی که در داستان بروز و نمود می‌یابد، الزاماً در بازخوانی سنت داستان‌نویسی (و البته هنر) ما را به نوعی دسته‌بندی یا توصیف گروهی این محتواها رهنمون می‌کند. منظور از دسته‌بندی یا ژانرشناسی ادبی چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 14:51

محمد محمدعلی صداقتی بی­ شفقت دارد، و به گمان من، همین امر از او نویسنده ­ای بزرگ و قابل اعتنا ساخته ­است. این بی­ شفقتی بیشتر از آن که متوجه دیگران باشد؛ متوجه تقابل آشکار او با حقیقت'>حقیقت­ هایی است که در زیر پوست نرم، زیبا و منقش به عرف و عادت جامعه شکلی اثبات شده، تاریخمند و موروثی یافته­ اند. می­ خواهم حتی پا را فراتر از این بگذارم و رمان «نقش پنهان» را سوگنامه­ ی او در زوال چاره ناپذیر جامعه­ ا­ی خوب بدانم. به زعم من، در پس و پشت هر کار راستین هنری، اندیشه­ ای غایی و مضمر نهفته است. اندیشه­ ای جوهری یا ماده­ ای که می­ توان آن را حتی به عبارتی کوتاه فروکاست. «نقش پنهان» صورت جمال یافته­ ی یا هنرمندانه­ ی این حقیقت کوتاه و تلخ است که چیزهایی که این همه شریف و محترم شان می­داریم آنقدرها هم بی­ غل و غش و پاکیزه نیستند. این حقیقت در رمان «نقش پنهان» یک صورت مثالی دارد و یک صورت کلان. تمام داستان مکاشفه­ ای است برای شناخت چهره ی واقعی پدری که در ذهن فرزندش، بداهتاً از کدورت و غبار بی اخلاقی مبری است. در فرایند این غبارزدایی از حقیقت پدر، آن صورت دیگر، که کلان است و من از آن به «پدرانگی­ حقیقت» یادمی­ کنم، به شکلی درهم تنیده و منسجم واکاوی و آشکار می­ شود. همچنان که حقیقت خدشه ناپذیر و اسطورگی پدر در طول داستان، به زوال دچارمی­ شود، ساختار کلان جامعه هم به شکلی گریزناپذیر سطوت غروربرانگیزش را از دست می­ دهد. یک اثر سترگ ادبی زمانی پا به عرصه­ ی وجود می ­گذارد که نویسنده ­اش قادر باشد پرده از روی حقیقتی بردارد، و البته آن را به مخاطب خود بقبولاند. همه ی آن اندیشه­ ی جوهری نویسنده، که از آن یاد شد، در «براعت استهلال» آغازین داستان خود را در چشم ما می­ نمایاند؛ «لکه­ های بزرگ» و زنگاب­ چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 14:51

گفت و گو با خبرگزاری کتاب (ایبنا) گزارشگر خانم بیتا ناصرشهریور 1402 کد خبر : 344952داستان "فانوس‌های خاموش" در چه زمان و مکانی رخ می‌دهد؟ دهه­ی سی شمسی را می­توان دوران اوج استخراج و تولید نفت در مسجدسلیمان به حساب آورد.‌ در همین سال­ها پالایشگاه نفت "بی بیان " با تمام ظرفیتش، نفت خام را پالایش می­کرد. چندین خط لوله در موازات هم از سینه­ی تُل و تپه­ها، دراز دره­ها و دل بیابان­ها می­خزیدند، پیچ و تاب می­خوردند و می­رفتند تا نفت تولیدشده را به بندر آبادان جهت صادرات برسانند. به طور طبیعی و همواره، توسعه، تعمیر تاسیسات حفاری، تولید و انتقال نفت، نیازمند تأمین ابزار یا مصالح مورد نیاز بوده­است و بالطبع در آن سال­ها همه­ی آن ابزار و مصالح از راه زمینی، به حوزه نفتی مسجدسلیمان می­رسیده است. مکان داستان، نقطه­ی برخورد و تقاطعی است که شهرهای اهواز، مسجدسلیمان و شوشتر را به هم وصل­می­کرد. این جاده، و تمامی مسیری که خطوط لوله­ی نفت از آن می­گذشت و همه­ی تأسیسات نفتی به وسیله­ی تیم­های مجهزی از پلیس نظامی شرکت نفت (که مختصراً به آن­ها MP می­گفتند)، در تمام ساعات شبانه­روز مراقبت می­شد. بسیاری از روستاها و مردمی که در حاشیه­ی این جاده­ها و یا برخی تاسیسات و مستحدثات بزرگ و کوچک نفتی زندگی­می­کردند، و یا اجتماعاتی که حتی بعدها به واسطه­ی همین جاده­های مواصلاتی و ایستگاه­های حفاری و استخراج پاگرفت، به طریق مستقیم یا غیر مستقیم در معرض وزش جریان مدرنیسم قرار گرفتند. به عبارت ساده­تر؛ نفت به عنوان یک سخت افزار طبیعی، و تاسیسات صنعتی و شهرها وشهرک­های نفتی به عنوان سخت افزارهای تمدنی، با سرعتی باورنکردنی، نه تنها نرم افزار فرهنگی متناسب خود را به وجودآوردند، بلکه باید گفت کهنه نرم افزارها چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت: 14:33

روایت جاده‌ی تاریک*تأملی بر رمان «فانوس‌های خاموش» اثر غلامرضا منجزیامین فقیریحوادث آغازین رمان «فانوس‌های خاموش» و یا بهتر است گفته شود مدخل داستان در یک ناسازواری روی می‌دهد. بدین ترتیب نوعی بحران درونی شخصیت در نمایی بیرونی امتداد و بروز می‌باید. ناخرسندی هاشم از این ناسازواری در حقیقت نوعی مکانیسم فرا فکنانه است. از دیدگاه او حتی طبیعت با زندگی و سرنوشتش سر سازش و توافق ندارد. آسمان اغلب ابری و بغض‌کرده است و گاه این ابرها سراسر آسمان دل انسان را می‌پوشانند و اندوه می‌پراکنند. این تمهیدات در حقیقت نوعی «هم پیوندی‌عینی» و معنایی، میان کدورت خاطر شخصیت اصلی داستان یعنی هاشم و فضای طبیعی و محیطی ایجادمی‌کند و به داستان و حوادث مضمونی آن وجاهتی یکدست، هارمونیک و قابل لمس‌ می‌بخشد. از همین روی نویسنده در ابتدای هر فصل توصیفی نیرومند از طبیعت قرار داده است. «قبل از اینکه هوا تاریک شود، باران شروع شده بود، اول قطره قطره، یکی اینجا و یکی آنجا، و بعد تند و تند‌تر شده بود و حالا در حوالی نیمه‌شب، صدای ریزش باران به صورت یک‌نواخت به گوش می‌رسید. هاشم گاه بلند‌می‌شد و از دریچه‌ی کوچک ته اتاق به نهر نگاه می‌کرد. صدای غرش آب را می‌شنید. » و بدین ترتیب روزها اینگونه خیس و سرد و غمناک شروع می‌شوند تا ماجرایی که نویسنده آفریده‌است با این دگرگونی و خصلت طبیعت و یکی نبودن حاصل آن، هم‌تراز و هم‌سو شود. چنین برمی‌آید که داستان، حدیث فقر و استیصال و روایتی از دامنه‌های شب و تاریکی است بر زندگی انسانی گم‌گشته و ناچیز. شکلی غیرمتعارف از زندگی و یا به زبان بهتر، زیستنی حداقلی است. نوعی تراژدی گزنده که در آن همه حق دارند. هر چند که آدم‌های داستان از لحاظ فیزیکی کوشش خود را – در راه و بی راه- می‌نم چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 12:55

کشف و استخراج نفت در ایران به لحاظ شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد شده در مناطق جنوبی، همواره دستمایه‌های پرداخت‌های داستانی قرار گرفته و نویسندگان بنامی با تمرکز بر این حال و هوا، سعی در پرده‌برداشتن از ابعاد مختلف ماجرا در داستان‌های خود داشته‌اند و رمان «فانوس‌های خاموش» نوشته غلامرضا منجزی، یکی از آخرین نمونه‌هاست؛ رمانی که نویسنده در آن تلاش کرده تضاد میان شکوفایی صنعتی در مناطق نفتی و ثروت حاصل از آن را در مقابل فقر فزاینده اجتماعی و رنج مردم جنوب، به تصویر بکشد. در ادامه، متن گفت‌وگو با نویسنده این اثر را از نظر می‌گذرانید.آرمان ملی آنلاین، «فانوس‌های خاموش» که به‌تازگی با تالیف شما و از سوی نشر پرسش به چاپ رسیده است، اثری واقع‌گرا از رنج‌ها و چالش‌هایی‌ست که شخصیت‌های داستان با آن مواجه‌اند. ابتدا از طرح، درونمایه و شخصیت‌پردازی ارائه شده در این کار بگویید. زمان بروز داستان، دهه‌ 30 شمسی و احتمالا همزمان با نصب تاسیسات تکمیلی پالایشگاه نفت مسجدسلیمان ‌است. مکان وقوع داستان روی یک تقاطع است. قهوه‌خانه‌ها درست روی‌ تقاطعی وضع شده‌اند که یک سرش به مسجدسلیمان- شهری که گرماگرم جذب و هضم مدرنیسم و صنعتی‌شدن است- و سر دیگرش به شهر شوشتر، که از دیرباز تمام مظاهر سنت و مذهب را در برداشته است. و یک راهش هم به اهواز می‌رسد که در حقیقت مجرا و مقوم آن صنعت و مدرنیسم است. هاشم انسانی پرورده در سنت است که در آن نقطه، در مواجهه با صنعت و مدرنیسم قرار می‌گیرد. البته او همان قدر که بعداً (در طول داستان) زیر لبه‌ یا حاشیه صنعت رانده و له می‌شود، قبلاً زیر سنگینی و فشار روابط سنتی و فرهنگ کهنه، قربانی شده بود.شخصیت عمده‌ دیگر داستان «همت» است. من کاملا اندیشیده، کافه‌ او را در قسمت چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 16:45

س و هفتمین شماره فصلنامه ی ادبیات داستانی «برگ هنر » به اهتمام دوست شاعر و اندیشمندم جناب آقای «اقبال معتضدی» و همکاران و همراهان همیشگی ایشان ؛ آقایان مسعود بربر، احمدپوری، سیامک گلشیری و بهنام رشیدی منتشر شد. این شماره از فصلنامه ی برگ هنر به معرفی شخصیت و آثار «ساموئل بکت» اختصاص داشت. افتخار داشتم که در این شماره داستان کوتاهی با عنوان «دیوار سفید» را با خوانندگان این مجله وزین ادبی به اشتراک بگذارم.برای جناب آقای معتضدی و همکاران شان به خاطر کوشش و پایمردی در تدوام انتشار مجله، توفیق و سربلندی آرزومندم. چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:37

تمام نوشته هاي اين وبلاگ، (اعم از شعر ، داستان يا مقاله )  به قلم نويسنده وبلاگ مي باشد.چنانچه مضمون يا اثري از ساير نويسندگان درج گردد، منبع آن جهت اطلاع خوانندگان محترم ذكر مي شود. چاپ و كپي برداري از مطالب اينجانب در اين وبلاگ با ذكر منبع  بلامانع است.

چتر و چراغ ...
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:37

تمام نوشته هاي اين وبلاگ، (اعم از شعر ، داستان يا مقاله )  به قلم نويسنده وبلاگ مي باشد.چنانچه مضمون يا اثري از ساير نويسندگان درج گردد، منبع آن جهت اطلاع خوانندگان محترم ذكر مي شود. چاپ و كپي برداري از مطالب اينجانب در اين وبلاگ با ذكر منبع  بلامانع است.

چتر و چراغ ...
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:37

مردی که وجدان نداشتگفتاری در معناشناسی رمان بیگانه اثر آلبر کاموغلامرضا منجزیانتشار رمان بیگانه در زمان خود، چه در جامعه ­ی ادبی فرانسه و چه در سایر جوامع ادبی جهان، به مثابه­ ی یک حادثه­ ی شگرف بود و تا چندین دهه نقل محافل نویسندگان، فلاسفه و تئوریسین­ های ادبیات بود و حاصل آن، تفسیرها و نقدهای فراوانی است که تاکنون بر این رمان به رشته­ ی تحریر درآمده است. آنچه در این گفتار خواهد آمد کوششی است دیگر بر معناشناسی این اثر بزرگ. بسیار آشکار است که در این تلاش، گریز مطلق از آنچه تاکنون در توصیف، تحلیل، تفسیر و یا نقد آن نوشته اند ناممکن است. اما در هر روی سعی زیاد داشته ­ام تا در این مقال، خوانشی تازه تر و شاید گره­ گشاتر پیش روی مخاطبان این نوشته قراردهم. داستان در دو بخش، و از زاویه دید اول شخص مفرد، از زبان مردی به نام مورسو روایت می­شود. در بخش اول، که بطور عمده­ای شخصیت محور است؛ مورسو بعد از دفن مادر پیرش که به آسایشگاه سالمندان سپرده شده بود، به زندگی عادی خود برمی ­گردد و طی حوادثی، مردی را روی ساحل دریا با شلیک گلوله به قتل می­رساند. در بخش دوم، شخصیت­های کناری داستان به طرزی آشکار کم رنگ و تیپ­هایی که اکثرا فاقد نام و تشخص­اند جای آنان را می­گیرند. در این بخش، راوی به ایام بازداشت و شرح بازجویی ها و جلسات دادگاهی می­پردازد که در نهایت او را محکوم به مجازات اعدام با گیوتین می­کند. در سراسر روایتی که مورسو از خود و حوادثی که در نهایت منجر به شکل­ گیری داستان بیگانه می­ شود، هیچ گاه نشانه ­ای از معانی روانی، اخلاقی یا ایدئولوژیک و حتی تعلیل­ های منطقی به دست نمی­ دهد. در روایت او به جز عینیت امور یا امور عینی، و رفتار محض خود و دیگران چیز دیگری وجود ندارد. موریس بلانشو چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 64 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 15:55

تاملی کوتاه بر رمان مرگ خوش همانندي هاي متني در "مرگ خوش" و "بيگانه" (غلامرضا منجزي) آلبر كامو، كتاب ""La Mort heureuse یا در ترجمه ی انگلیسی اشA Happy Death را كه در ايران با نام هاي "مرگ خوش" و "خوشبخت مردن " توسط احسان لامع و قاسم كبيري ترجمه و به چاپ رسيده، بين سال­هاي 1936-1938 نوشته است. به هر دليل اين كتاب در زمان حيات كامو به چاپ نرسيد و ده سال بعد از مرگش در سال 1971 منتشرشد. "مرگ خوش" از نظر تاریخ نگارش، اولين رمان آلبركامو به حساب مي­آيد. در داستان مرگ خوش، نويسنده با استفاده از نثري خاص و گفتارهايي دروني و فلسفي، داستاني را به تصوير مي­كشد كه در آن مردي پي مي برد براي زنده بودن بايد پولدار بود، مرد افليجي را به درخواست خودش براي تصاحب پولش به قتل مي­رساند، شاد زندگي مي كند و شاد مي ميرد. رمان "بيگانه" L'Étranger)) بعدتر درسال 1942 به چاپ رسيد. اين رمان با دربرگيري تمام علايق فلسفي كامو خيلي زود باعث شهرت جهاني او شد. در بیگانه، نويسنده با نثري ساده و روان، داستاني را تصوير مي­كند كه در آن شخصيت محوري اش گرفتار حوادثي می شود که خود را در به وقوع پیوستن شان بی تقصیرمی­داند؛ در ساحل دریا مرد عربی را می­کشد. در دادگاه محاکمه می شود و آخر سر نیز به مرگ با گیوتین محکوم می­گردد. از نظر درون مايه ي فلسفي و فكري رمان هاي «بيگانه» و «مرگ خوش» تا حد زيادي مانند هم اند. درهردوی آن­ها، مضمون هايي كه در برگيرنده ي بيگانگي با جامعه، عصيان، فردمحوري و پوچ گرايي كه از شاخصه هاي اساسي فلسفه هاي اگزيستانسياليسم و نيهيليسم هستند آمده است. شخصيت اصلي هر دو رمان فردي پوچ گرا، عصيانگر و بيگانه با مقتضيات زندگي اجتماعي است كه دركمال خونسردي و تحت تأثير انگيزه هاي فلسفي- رواني اش م چتر و چراغ ...ادامه مطلب
ما را در سایت چتر و چراغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monjezio بازدید : 67 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 15:55